۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

حال و هوای هفته سوم رمضان 88

امروز جمعه نماز جمعه را آقای خامنه ای خواند و ادعا کرد که مقبولیت نظام بین مردم کم نشده است. اگر خیلی خوشبین نگاه کنیم یعنی هنوز ایشان اخبار و احوال حاکم بر تهران/کشور را ندارد.
روزهای بیم و امید بر کشور حاکم است. حکومت با دستگیری بهشتی و الویری نشان داد که نه عقب نشینی کرده و نه متقاعد است که فکورانه مساله را حل کند. دوستان سبز، جمعه هفته ی بعد یعنی روز قدس را نشانه گیری کرده اند و در فضای سایبر اطلاع رسانی خوبی صورت گرفته و قرار است که 25 خردادی دیگر آفریده شود. تحلیلها میگوید که اگر جنبش سبز نتواند روز قدس قد خوبی علم کند، حتما سرعت سرکوب وحشیانه حکومت جدی خواهد شد. بعضیها هم روز قدس، و نماز عید فطر را به بازی رفت و برگشت بین دولت و مردم تشبیه کرده اند، که در بازی رفت، نوبت سبزهاست که هر چه دارند رو کنند، وگرنه در بازی برگشت یعنی نماز عید فطر، کلا اعلام دستورات نهایی جهت سرکوب کاملا محرز است.

شایعات در خصوص دستگیری موسوی و کروبی و خاتمی نیز توسط نوچه های حکومتی علنی مطرح میشود. با توجه به الگوی رفتار غیرعاقلانه و احمقانه حکومت در کنترل وضعیت، من در عجبم که چرا تا حالا این سه نفر را نگرفته اند و بعید میدانم که دستگیری آنها تا شروع دانشگاه ها به تاخیر بیفتد.
دارالزهرا - وابسته به مردم و نه دولت! - برای شبهای قدر مراسم احیای خوبی دارد. بسیار شلوغ میشود. مراسم و سخنرانی آبرومندی دارند. شب 21 ام، چند دقیقه ای مردم حین خروج، شعارهای الله اکبر دادند و برای آزادی زندانیان دعا کردند.

و اما، ترس حکومت از شروع به کار دانشگاه ها. زمزمه هایی برای تعطیلی برخی دانشگاه ها (عمدتا تهران و شریف) به گوش میرسد و بهانه هایی مثل آنفولانزای خوکی، مطرح است. آن چه از التهاب حاکم بر فضای کشور، و زمزمه های بین دانشجویان من برداشت میکنم، عقوبت سختی مورد انتظار دولتیهاست. بعید میدانم دانشجویان در فضای آزاد دانشگاه ها، اجازه دهند حکومت به حرکات احمقانه و عوام فریبانه اش ادامه دهد.

واقعا انرژیهای بسیاری توسط نخبگان کشور صرف "چه باید کرد" میشود. اینکه چه آینده ای مورد انتظارمان است. اینکه آیا بچه های ما هم با همین دغدغه و وقت تلف کردنها از لذتهای یک زندگی آرام بی نصیب میشوند؟ من هر روز به این فکر میکنم و ایده هایی را با دوستان مطرح میکنم.

بهرحال درد کسانی مثل من، حس وطن دوستیست. کاش میتوانستم این حس را دفن کنم، و در کشوری دیگر چند صباحی راحت زندگی کنم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر